نویسنده: م. ابراهیمی
یکی از دغدغههای انسان مؤمن امروزی بحث توکّل است. همانگونه که متکلمین پیشین بر توکّل آرای متفاوتی داشتهاند. امروز نیز دریچههای متفاوتی بر روی این مفهوم گشوده شده است، نگارنده در این بحث موجز بر آن است تا با نگاه بر دیدگاه امام محمد غزالی تأمّلی دیگر انجام دهیم؛ باشد که برای خوانندگان مفید واقع گردد.
«توکّل» یکی از مفاهیم قرآنی است که با مفهومِ «پناهنده شدن به خدا» مناسبت تام دارد. طلاق (3و2) خداوند برای کسی که تقوی پیشه کند مفرّی قرار خواهد داد و از جایی که گمان نمیبرد او را روزی خواهد رساند و هرکس بر خداوند توکّل کند، خدا او را کفایت میکند. به راستی که خداوند به مقصود خود خواهد رسد و برای هر چیز حد و اندازهای نهاده است. (ابراهیم 12)
چرا ما بر خدا توکّل نکنیم؟ خدایی که تاکنون راهها را به ما نشان داده است. ما بر آزار شما صبر خواهیم کرد و متوکّلان باید بر خدا توکّل کنند. درک صوفیانه از توکّل رها کردن همه کارها و سپردن همه امور به دست خداوند بوده است. ایشان تصور میکردند به میزانی که شخص خود را در کارها متصرف ببیند و به بر آوردن مقصودی اقدام کند اعتماد خود را از خداوند برگرفته و از جاده توکّل خارج شده است. یعنی توکّل را منافی اقدام و عمل میدانستند. آیا اخذ اسباب با توکّل منافات دارد؟ پیشینیان میگفتند: یا توکّل بر خداوند یا توسّل جستن به اسباب. عدهای نزد جنید آمدند: وی از ایشان پرسید: چه میجویید؟ گفتند: رزق.
-جنید گفت: آیا میدانید رزق را باید از کجا جست؟
گفتند: از خداوند.
-گفت: اگر گمان میکنید که خداوند فراموش میکند رزق شما را برساند بیاد او بیاورید. گفتند: پس در خانه مینشینیم تا ببینیم خداوند به ما رزق میدهد یا نه؟
-جنید گفت: امتحان کردن خداوند درست نیست. گفتند: پس چه حیله کنیم؟
-گفت: هیچ حیله نکنید. توکّل این است. استدلال غزالی این است که: هر آنکس که دندان دهد، نان دهد. خداوند روزی بندگانش را تضمین کرده است. او میگوید عالمان اگر اوقات خود را صرف تدریس و تأمّل در آیات الهی بکنند، رزقشان تأمین خواهد شد. از سوی دیگر آیاتی در قرآن وجود دارد که با این برداشت از توکّل ناسازگاری آشکار دارد. خداوند خطاب به مؤمنین میگوید:
- خُذُوا حِذْرَکُمْ، سلاح برگیرید.(نسا 71)
- وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ، تا آنجا که میتوانید نیرو فراهم کنید. (انفال 60)
- فَأَسْرِ بِعِبَادِی لَیْلاً، بندگان مرا شب هنگام روانه کن (دخان 23) تا فرعونیان خروج آنها را نبینند. آیاتی از قرآن چگونگی نماز خواندن در هنگام جنگ را به مؤمنان آموزش میدهد: عدهای نماز بخوانند و سایرین بجنگند تا هیچگاه میدان جنگ خالی نماند و دشمن براحتی بر میهن چیره نشود.
توکّل در تعریف و تقسیم غزالی سه مرحله دارد:
1- در مرحله نخست شخص چنان بر خدا متوکّل است که شخص بر وکیل معتمد خویش.
2- در مرتبه دوم مانند کودکی به مادرش.
3- در مرتبه سوم همچون مردهای در دستان غسّال.
حال متوکّلان در توسّل به اسباب چه میکنند؟ پاسخ غزالی این است که اسباب بر سه نوعند:
اول؛ آنها که قطعاً آدمی را به مقصد میرسانند و بدون آنها غرض حاصل نمیشود.
دوم؛ آنها که تأثیرشان مظنون است.
سوم؛ آنان که تأثیرشان مشکوک و موهوم است. اتکا بر اسباب قطعی التاثیر مانند حرکت دست و برداشتن لقمه و نهادن به دهان برای سیر شدن هیچ منافات با توکّل ندارد. بلکه توکّل در این مقام به علم و حال متوکّل منوط است و بس. یعنی وی باید همین قدر بداند که خداوند آفریننده دست و دندان و طعام است و باید دل بر خداوند معتمد باشد که فضلش با اوست و فی المثل حادثهای پیش نمیآورد که وقتش بشورد و تغذیهاش را برهم زند. اما تکیه بر اسباب مظنون منافی توکّل نیست گرچه تکیه نکردن بر آنها والاترین درجات توکّل است. مانند خواص صوفی که بی هیچ توشه در بیابانها سفر میکرد و توکّلش بر خدا بود.
بلی بی زاد و توشه سفر کردن وقتی جایز است که با دو شرط همراه باشد:
1- یکی آنکه شخص چندان ریاضت برده باشد که بتواند هفتهای غذا نخورد.
2- و دیگر آنکه بتواند از علف و امثال آن تغذیه کند و خواص چنین کسی بود. لکن همین خواص که با خود غذا نمیبرد سوزن و نخ و کوزه با خود بر میداشت. چون میدانست که آب به خودی خود از چاه بالا نمیآید و عادتاً سوزن و نخ و قیچی در بیابانها پیدا نمیشود و پارگی جامه و مکشوف شدن عورت و نبود آب، نمازگزاران را آفت میرساند لذا نمیباید از جمیع اسباب به طور کامل دوری جست. زاهدی که در کوهی منزل گزیده بود و با خود عهد کرده بوده که هیچ نخورد و از کسی هیچ نخواهد تا خداوند خود روزی او را برساند از گرسنگی چنان شد که به حال مرگ افتاد. خداوند به او الهام کرد تا به شهر نیایی و با مردم ننشینی تو را روزی نخواهم داد. او هم به شهر آمد و مردم رسیدند و وی را سیر کردند. پس تکیه بر اسباب مقطوع و مظنون صحیح است لکن اسباب نهان و آشکار داریم. و متوکّل کسی است که به اسباب مقطوع یا مظنون تنها بسنده کند و به اسباب آشکار توسّل نجوید.
تکیه بر اسباب موهوم النفع پاکی منافی توکّل است همچون توسّل به حیلهها و شیوههای غریب و دقیق برای کسب درآمدی یا علاج بیماری. برخی با توجه به همین آیات و روایات توکّل را صرفاً یک امر اعتقادی میشمرند و میگفتند: عمل متوکّلین تفاوتی با عمل غیر متوکّلین ندارد. متوکّلین نیز اگر بیمارند باید به طبیب مراجعه کنند. برای ساختن خانه نیز باید از بنّا کمک بگیرند. برای گرم شدن لباس بپوشند و برای نیرومند شدن ورزش کنند. یعنی همواره باید به اسباب توسّل جویند. تفاوت متوکّلین با غیر متوکّلین این است که اهل توکّل هرگز فراموش نمیکنند که خداوند مسبّب الاسباب است. اگر او این اسباب را در عالم ننهاده بود ما نیز به مقاصد خود نمیرسیدیم. خداوند علت العلل است. به همین دلیل توکّل را از فرزندان توصیه میدانستند و میگفتند: کسی که معنای واقعی توصیه را دریافته باشد و بداند که در این جهان جز یک سببساز وجود ندارد و سایرین اشباح و اعدامند.
تقسیم اسباب و عوامل طبیعی به سه قسم: اسباب مقطوع النفع – اسباب مظنون النفع و اسباب موهوم النفع: رفتن به سوی اسباب قطعی و ظنی منافاتی با توکّل ندارد و آنچه با توکّل منافات دارد اسباب وهمی است. مثل غذا خوردن و دراز کردن دست برای گرفتن لقمه (قطعی). (ظنی) در مسیر سیل نخوابیدن اما ممکن است کسی در مسیر سیل نخوابد باز هم سیل بیاید. (ظنی) در میان درندگان نخوابیدن. (ظنی) بستن در خانه شبهنگام از ترس دزد. اما اسباب موهوم النفع مانند فال گرفتن، دعا گرفتن، داغ کردن زخم. در این عالم مدیریت و تدبیر دستهای از امور به عهده آدمیان نهاده شده است و آدمیان در دایره اختیار و قدرت محدود خود برنامهریزیهایی میکنند به اسبابی توسّل میجویند و نتایج محدودی هم به دست میآورند. در این امور توسّل جستن به اسباب در جایی رواست که کار را بعهده آدمیانی نهاده باشند. اما اموری نیز هست که مدیریت و تدبیرش اصلاً با ما نیست بلکه با خداوند است: اوست که نظام عالم را تدبیر میکند و برای تاریخ برنامه میریزد. در این امور باید توکّل کرد مثل توکّلی که پیامبران میکردند (ابراهیم 120). چرا بر خدا توکّل نکنیم و حال آنکه او راه را به ما بنموده و ما بر آزاری که به ما میرسانید صبر خواهیم کرد و توکّل کنندگان بر خدا توکّل کنند.
نظرات
بنده از توکّل یک تلقّی اقتحام آمیز دارد . ایمان داشتن به غیب که یکی از شروط کسب هدایت است ، به نظر ، اقرار ضمنی به وجود حقیقتی است که حدّ اقل فعلاً از دایره دانش ما بیرون قرار دارد ؛ امّا پدیدار هائی هست که مشعر بر کیانی بیکران است . این وجود ذیجود از اعطای هیچ نعمتی و حنّی فضلی مضایقه ندارد که اغلب آدمیان - بنا به اقتضای ذات خود - با آنها برخوردی مسرفانه و طالمانه دارند . این کجرفتاری معلول جهالت است و باعث آن وساوس شیطانی است که ضد خود ( انسان ) را دچار غرور ساخته و در عین حال از فقر هراسان می سازد . نیرنگ های فراگیر ازازیل فقط در قلب کسانی مؤثر می افتد که ایمانشان به میزان رحمت ربّانی کم است . اگر باور شود که پروردگار منّان همگی اسباب و وسایل صیرورت تکاملی آدمیان را فراهم ساخته نیازی نخواهد بود که دست به کار های ناصواب و غیر صالحانه بزنیم . فی المثل با توجّه به اسوه سیاسی حضرت رسول اکرم ( ص ) در مدینه نبوی ، یعنی خوشرفتاری با اهل حلّ و عقد و انجام شور با آنان در امر دولت و نهایتاً سپردن فرجام کار به مشیّت الهی ، تشبّث به استبداد و استحمار و استکبار عملی بلاوجه بوده منافی با ایمان به جبروت الهی و متابعت از سنّت سنیّه محمّدی می باشد . حمش .